1ـ بست بالا: بهشتآفرین/
نقل «یحییبن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در فضیلت امیرمؤمنان)... خادمان سرسرا، به اشارة مأمون مشغول پذیرایی از مهمانان و ظرفهای میوه و نوشیدنی، دوباره پُر شدند. مأمون، ادامه داد: «میدانم که در میان شما، کسانی سورههای قرآن را خوب میشناسند... آیا در سورهای دیگر تا این اندازه، از نعمتهای بهشتی یاد شده است؟»... یکی از دانشمندان، به سوی مأمون رفت و گفت: «من عمرم را در مطالعة قرآن و نکتههای پنهانش گذراندهام... در این سوره، بیش از سورههای دیگر، شرح نعمتهای بهشتی آمده است»... مأمون گفت: «این هم از والایی شأن علی(ع) در پیش خداست... که در سورة منسوب به او، چنین آمده است»... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 180 با تلخیص .
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (253)
«رانندة خودروی مدل بالا» ایستاده و با مرد قدکوتاه، بحث میکنه... مردم از همهسوی خیابون جمع شدهن و تلاش میکنن که دعوا رو تموم کنن... مرد راننده، فریاد میکشه: «آخه مرد حسابی!... خیابون که مِلک شخصیت نیست مانع گذاشتی و جای پارک خودروها رو بستی»... مرد قدکوتاه هم که دستش رو زده پَرِ کمرش، فریاد میکشه: «جلوی مغازهمه، اختیارش رو دارم... بیخود پارک کردی»... مرد راننده که معلومه اختیارش رو از دست داده، هوار میکشه: «مملکت قانون داره... بابا مردم!... نگاه کنین لاستیک بدبخت رو چه جوری سوراخ کرده»... مرد قدکوتاه، نیشخندی میزنه و هنوز نیشخندش روی لبشه که یقهش میافته به چنگ مرد راننده. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 686 ـ «احمدبن میثمی»، نقل کرده است که: (ادامة سخن امام) گاهی پیامبر(ص) از چیری نهی فرموده و آن نهی، تحریمی بوده است... یعنی خداوند نیز نهی کرده است... و یا امر به کاری فرموده که آن نیز امر خداوند بوده است... (ناتمام)». ـ با تلخیص.
3ـ پنجرة پولاد (130): سیدمحمود فرخ خراسانی (شاعر و مُتِخَلِّص به «فرخ») ـ مدفون در حرم مطهر (دارُالذِّکر) / روی شونهم که ایستاد، با همة ایستادنهای قبلیش فرق داشت... یه بار به عنوان «استاندار خراسان» اومده بود برای یه مراسم دولتی... یه بار به عنوان «تولیت» آستان قدس اومد و هدیههایی رو به کسانی داد... اما اونروز... اومده بود برای یه اتفاق بزرگ و ماندگار... بعد از یه عمر سفر به کشورهای گوناگون و «تصحیح» نسخههای دیوان اشعار بزرگان ادب پارسی؛ اومده بود تا «حُکم» ش رو تقدیمش کنن... حکم «استاد افتخاری» دانشکدة ادبیات و علوم انسانی مشهد رو... برای من هم که یه «سِن» سادة دانشکدهم، جالب بود وقتی شعرش رو خوند: «کار بزرگ و رُتبة عالی ـ گر ت ـ هواست... / با فکر پست و همَّتِ دون، این هوا، خطاست / بسیار دیدهایم و شنیده که ناکسی... / بِربود رُتبهای که نه آن رتبه را سزاست (سرودة مرحوم «فرخ») ـ درگذشتة سوم فروردینماه 1360 خورشیدی. / برگرفته از صفحة 130 در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ 1387/ بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (196)
دستهای بخشایشت... چشم ذرههای خاک را... بستهاند... تا قدمهایم را مانند خوبان روزگار، بپذیرند. / در دعای پس از زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: «ای خدای من!... اگر زمین، سنگینی گناهانم را میدانست، مرا در خود فرو میبرد... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 831.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (11)
شِفای نابینایی «محمدرضا» / دهة 50 خورشیدی (7)/ (ادامة حال آزردة پدر)
پدر ـ اما ـ سکوت محزون داشت / ظاهرش ساکت و دلی خون داشت
گفت با خود: ببین چه شد حالت! ... / این هم از داغ آخِر سالت
شرفت را به سکهای بخرند؟! / دخترت را به کُلفَتی ببرند؟!
خواری حال و روز تو از چیست؟ / چشم و دنیای تار تو بس نیست؟!
بس کن این گردش مداوم ر ا / این حرم... این تو... این: امامرضا(ع)... (ناتمام). / از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 190.
نظر شما